به وبلاگ سلام عزیز خوش آمديد

عضويت در وبلاگ
منوي اصلي
صفحه نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
فهرست مطالب وبلاگ
پروفایل
موضوعات
دانستنیها و مطالب گوناگون
دانستنی از همه جا
دانستنیهای مذهبی
دانستنیهای علمی
دانستنیهای خانه داری
پلاکهای خودرو در ایران
گوناگون از همه جا
سودان
اطلاعاتی راجع به سودان
جدول پروازهای سودان
پیامک
انواع پیامکهای طنز.ادبی.عاشقانه
دعا-زیارت (متون)
دعا
زیارت
حديث
عکس و تصویر
عکسهای طنز
سرگرمی
العربي
القصص و العبر
هل تعلم؟
متنوع
ENGLISH
story
sweet life
ETC
داستان راستان
اضافات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 310
بازدید کل : 254134
تعداد مطالب : 295
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

آخرین مطالب
طراح قالب

Template By: NazTarin.Com

سلام

ازدواج به روایت تصویر (طنز)

[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, در ساعت 22:19 | |
کلاس فلسفه و توپ گلف

 

پروفسور با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.
وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه‌ای یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.
سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟ و همه دانشجویان موافقت کردند.
سپس پروفسور ظرفی از سنگ ریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه را به آرامی تکان داد. سنگ ریزه‌ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛ سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.
بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خُب البته، ماسه‌ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یک بار دیگر از پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: «بله»
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد و گفت: «در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه‌ها را پر می کنم!» همه دانشجویان خندیدند.
در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: «من می خواهم شما متوجه این مطلب شوید که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپ‌های گلف مهم‌ترین چیزها در زندگی شما هستند؛ خداوند، خانواده‌تان، فرزندان‌تان، سلامتی‌تان، دوستان‌تان و مهم‌ترین علایق‌تان. چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگی‌تان پای برجا خواهد بود.
اما سنگ ریزه‌ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه‌تان و ماشین‌تان. ماسه‌ها هم سایر چیزها هستند؛ مسایل خیلی ساده.»
پروفسور ادامه داد: «اگر اول ماسه‌ها را در ظرف قرار دهید، دیگر جایی برای سنگ ریزه‌ها و توپ!های گلف باقی نمی ماند، درست عین زندگی‌تان! اگر شما همه زمان و انرژی‌تان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنید، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نخواهد ماند. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت دارد، توجه زیادی کنید! با فرزندان‌تان بازی کنید، زمانی رو برای بررسی‌های پزشکی بگذارید. با دوستان و اطرافیان‌تان بیرون بروید و با آنها خوش باشید! همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابی‌ها هست. همیشه در دسترس باشید.
اول مواظب توپ های گلف باشید، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند. موارد دارای اهمیت را مشخص کنید؛ بقیه چیزها همون ماسه ها هستند.»
یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: «پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟»
پروفسور لبخند زد و گفت: «خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشان دهم؛ مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، همیشه در آن جایی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست.»
[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:زندگی و کار, در ساعت 21:21 | |
پلاکهای خودرو

 

[+] نوشته شده توسط رضا در جمعه 29 مهر 1390برچسب:پلاکهای خودرو, در ساعت 4:51 | |
عشق واقعی

عشق واقعی

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
 داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
 بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
 قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود
 
[+] نوشته شده توسط رضا در جمعه 29 مهر 1390برچسب:عشق واقعی,ببر, در ساعت 4:34 | |
كلبه كوچك

كلبه كوچك 

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، او با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود، بدترين چيز ممكن رخ داده بود، او عصباني و اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!»
  آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج.
دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.
برای تمام چيزهای منفی كه ما بخود می‌گوييم، خداوند پاسخ مثبتي دارد،
 
 
[+] نوشته شده توسط رضا در جمعه 29 مهر 1390برچسب:كلبه كوچك,دود,امید, در ساعت 4:27 | |
معجزه

معجزه

 ساراهشت ساله بود که از صحبت پدر و مادرش فهمید که برادر کوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای او  ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود ونمی‌توانست هزینه‌ی جراحی پرخرج برادرش رابپردازد. سارا شنید که پدر به آهستگی به مادر گفت فقط معجزه می‌تواند پسرمان را نجات دهد.سارا باناراحتی به اتاقش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست.  سکه‌ها را روی تخت ریخت و آن‌ها را شمرد . فقط پنج دلار بود. سپس به آهستگی از در عقب خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت.جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش  به مشتریان گرم بود. بالاخره سارا حوصله‌اش سر رفت و سکه‌ها را محکم روی پیشخوان ریخت. داروساز با تعجب پرسید چی می‌خواهی عزیزم؟ دخترک توضیح داد که برادر کوچکش چیزی تو سرش رفته و بابام می‌گه که فقط معجزه می‌تونه او را نجات دهد. منهم می‌خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر است؟ داروساز گفت: متاسفم دختر جان ولی ما این‌جا معجزه نمی‌فروشیم. چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت شما روبه خدا برادرم خیلی مریضه و بابام پول نداره و این همه‌ی پول منه. من ازکجا می‌تونم معجزه بخرم؟ مردی که در گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت از دخترک پرسید چقدر پول داری؟ دخترک پول‌‌ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد. مرد لبخندی زد و گفت: آه چه  جالب! فکر کنم این پول برای خرید معجزه کافی باشد. سپس به آرامی دست او را گرفت و گفت: من می‌خواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر کنم معجزه برادرت پیش من باشه. آن مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود.. فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت. پس از جراحی پدرنزد دکتر رفت و گفت: از شما متشکرم، نجات پسرم یک معجزه واقعی بود،می‌خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر بایدپرداخت کنم؟ دکتر لبخندی زد و گفت: فقط پنج دلار
 

 

[+] نوشته شده توسط رضا در جمعه 29 مهر 1390برچسب:معجزه,دکتر آرمسترانگ , در ساعت 4:22 | |
من رفتنی ام

 من رفتنی ام

 

[+] نوشته شده توسط رضا در پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:من رفتنی ام, در ساعت 8:51 | |
پيامكهاي جالب 1

  پيامكهاي جالب 1

 ميدوني سردر مطب جراحي پلاستيك چي نوشته؟ نوشته لولو تحويل ميگيريم هلو تحويل ميدهيم
 
همزمان با سهميه‌بندي بنزين، يكي از شركتهاي بزرگ خودروسازي، پيش‌فروش خر در دو مدل سواري (الاغ / ماده) و وانت (خر / نر) را با امكانات زير آغاز كرد: دوگانه سوز (كاه و يونجه)، يك سال معاينه رايگان، تجهيزات اضافه شامل: پالان، پوزبند و نعل، سيستم ترمز صوتي (هششششش)، بدون نياز به گواهي‌نامه، بدون نياز به پلاك و معاف از طرح زوج و فرد، معاف از بيمه شخص ثالث
 
بنزین نگاهت رو برروي قلبم سهمیه بندی نکن
 
نفرين جديد : الهی سهميه بنزينت نصف بشه
 
آیا وکیلم شما را با مهریه هزار لیتر بنزین و چهار عدد کارت سوخت به عقد دائم آقا ادريس در بیاورم؟ . . . عروس رفته ماشینش رو گازسوز کنه
 
اگه بنزين كوپني شده زياد ناراحت نيستم چون از اين به بعد قدر تو را بيشتر ميدونم و حد اقل براي رفتن به مزرعه سوار تو ميشم الاغ جونم
 
اولي : من خروس تنبلي دارم كه سالي يه مرتبه آواز مي خونه ! دومي : اين كه چيزي نيست خروس تو خيلي زرنگه ، من خروس تنبلي دارم كه وقتي خروس همسايه آواز مي خونه ، فقط سرشو به علامت تاييد بالا و پايين مياره
 
دوستت دارم نه به اندازه اقیانوس چون یه روز تموم می شه ،دوستت دارم نه به اندازه خورشيد، چون غروب مي كنه ، دوستت دارم به اندازه روت ، چون هیچ وقت کم نمی شه
 
لبخند رو هیچ وقت ترک نکن حتی وقتی که ناراحتی چون افسردگی خیلی خطرناکه حسن ! ممکنه که داغون بشی حسن! نیشتتو ببند حسن
 
دوستت دارم قد يه بشكه بنزين، خاطرخواتم قد يه پمپ بنزين، روز تولد تو بهترينم، هديه بهت ميدم يه كارت بنزين
 
جدیدترین جمله عاشقانه: تو بنزین منی
 
اگه ده تا گل گرفتی دستت و رفتی جلوی اینه 11 تا گل قشنگ دیدی اصلا تعجب نكن.اين نشون ميده هم كوري،هم خنگي و هم دچار توهم شدي
 
يه دختر مسيحي ميره پيش يه کشيش ، ميگه : ببخشيد پدر ، من هر دفعه از جلوي آينه رد ميشم ، به خودم ميگم من چقدر خوشگلم ، من گناه ميکنم ؟ کشيشه ميگه : نه دخترم شما گناه نميکني ، اشتباه ميکني
 
گفتم غم تو دارم...گفتا چشت درآيد! گفتم که ماه من شو...گفتا دلم نخواهد! گفتم خوشا هوايي کزبادصبح خيزد...گفتا هواي گرميست? اَه اَه? عرق درآمد! گفتم دل رحيمت کي عزم صلح دارد...گفتا برو به سويي تا گلّ ني درآيد! گفتم زمان عشرت ديدي که چون سرآمد...گفتا که اي واي ديرشد داد مامان درآمد
 
میدونی ب.م.م یعنی چی؟ یعنی بزرگترین مقسوم علیه مشترک. حالا میدونی م.ب.ب یعنی چی؟ یعنی مربا بده بابا
 
يه روز غضنفر با مراد دعواش ميشه، مردم ميگن: بزن تو فكش، غضنفر نميدونسته فك كجاست، با لگد محكم ميزنه توي باسن مراد ، مراد باسنشو مي‌گيره و داد ميزنه: آي فكم
 
كوتاهترين فاصله براي گفتن دوست دارم فقط يه لبخنده . . . . . . . نيشتو ببند
 
يه روز يه معتاد 2 تا سيگار تو دهنش گرفته بود داشت ميكشيد ازش ميپرسن چرا 2 تا سيگار ميكشي ميگه يكي واسه خودم يكي هم از طرف دوستم كه زندونه بعد از يه مدتي ميبينن همون معتاد يه دونه سيگار ميكشه بهش ميگن حتمادوستت از زندان ازاد شده ميگه نه خودم ترك كردم
 
مراد یه مسجد میسازه برا تبلیغات سر درش مینویسه: نماز صبح یک رکعت بدون وضو ساعت ۸ صبح
 
سيب زمينيه قل ميخوره ميره تو لونه جوجه تيغيه. بچه جوجه تيغيه ميگه:آخ جون داداش از سربازي اومد
 
مراد ميره توي مانور شركت مي كنه. از هواپيما مي پره پايين ولي چترش باز نمي شه. مي گه خدا رحم كرد مانوره
 
دوست داشتم جيگرتو بخورم اما حيف بايد تا عيد قربان سال ديگه صبر کنم
 
به يه پشه ميگن زمستان ها كجا ميري؟ميگه:نه كه تابستان ها خيلي تحويل ميگيريد
 
به یارو می گن چلو کباب رو بیشتر دوست داری یا پسرتو ؟ می گه بابا تو رو خدا منو سر دو راهی قرار ندین دیگه؟
 
کاش مي توانستم همچون پرنده اي پروبال شکسته باشم... تا در کنج قلبت خانه اي بسازم... تا آنفولانزاي مرغي بگيري، بميري... نکبت
 
مراد توي کوپه قطار به سمت مشهد مي‌رفته، به روبروييش ميگه: به سلامتي از مشهد بر مي‌گرديد؟
 
غضنفر رادیولوژیست میشه به مریض میگه: تو عکستون یک شکستگی تو دنده راست سینتون دیدم، با فتوشاپ درستش کردم
[+] نوشته شده توسط رضا در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب: پيامكهاي جالب, در ساعت 21:5 | |
نوشيدني معجزه گر

نوشيدني معجزه گر:( تركيب هويج ، چغندر و سيب)

اين نوشيدني در زمانهاي قديم براي مدت هاي طولاني رايج بوده است

آقاي سيتو به اين نوشيدني كاملا ايمان دارد ، او مي خواهد كه اين مطلب به اطلاع تمام كساني كه مبتلا به سرطان هستند برسد

اين نوشيدني ميتواند از بدن در مقابل رشد سلول هاي ناسالم محافظت نمايد ، آقاي سيتو قبلا مبتلا به سرطان ريه بوده است و يك متخصص طب گياهي از وي ميخواهد تا از اين نوشيدني براي درمان استفاده نمايد و وي براي مدت سه ماه بصورت پيوسته از اين نوشيدني استفاده مينمايد و اكنون سلامتي خود را بدست آورده و ميتواند بسبب استفاده از اين درمان از زندگي خود لذت ببرد و امتحان آن براي شما نيزهيچ ضرري نخواهد داشت

اين نوشيدني معجزه گر بسادگي تهيه ميگردد

مواد لازم (چغند رقند ، هويج و سيب از هر كدام يكعدد )

موارد فوق را با پوست قطعه قطعه كرده و سپس با هم در آبميوه گيري قرار داده و پس ازآ بگيري بلا فاصله بنوشيد .

اين نوشيدني در در مان امراض زير موثر خواهد :

1-جلوگيري از رشد و تكثير سلول هاي سرطاني

2-پيشگيري از بيماريهاي كبد ، كليه ، لوزالمعده و همچنين درمان زخم معده

3-تقويت ششها ، جلوگيري از حمله قلبي و فشار خون بالا

4- تقويت سيستم ايمني بدن

5- مفيد براي بينايي و همچنين رفع خستگي ، خشگي و قرمزي چشم

6- براي رفع خستگي ناشي از فعاليت هاي فيزيكي و همچنين درد هاي عضلاني

7- رفع مسموميت ، كمك به حركات روده و رفع يبوست كه در نتيجه سلامت پوست و بشاش شدن آن را نيز بهمراه خواهد داشت

8- بهبودن مشكل بوي دهان ناشي از سوء هاضمه

9-كاهش دردهاي دوران قاعدگي

اين معجون فاقد هرگونه اثر سوئي بوده ، كاملا مغذي ميباشد و براحتي جذب بدن ميگردد ضمنا براي كاهش وزن نيز مفيد است

بعد از دو هفته مصرف مستمر شما متوجه اثر آن بر روي سيستم ايمني بدنتان خواهيد شد ضمنا تاكيد ميگردد تا ثير مفيد آن مشروط به مصرف آن بلافاصله پس ازآبگيري ميباشد

بهترين زمان مصرف :

آنرا بصورت ناشتا اول صبح و يك ساعت قبل از صبحانه ميل نماييد و براي اثر مطلوبتر توصيه ميشود دو بار در روز يك بار صبح و يكبار قبل از ساعت 5 يعد از ظهر ميل نماييد .

هرگز از انجام آن پشيمان نخواهيد شد همچنين انجام آن هزينه زيادي نخواهد داشت

 

[+] نوشته شده توسط رضا در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:نوشيدني معجزه گر, , هويج ,چغندر ,سيب, در ساعت 15:37 | |
فرمانده.طنز

به شرط تامین جانشین موافقت می شود

 
گویند در دوران قبل که پاسگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنهااز نقاط ديگر برای خدمت منتقل می شدند باید مدت زيادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همين خاطر معدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران ديگر قرار میگرفت.
همسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان  دور از شهر و بستگاندر منطقه خدمت همسرش می گذشت بدجوری دلتنگ خانواده پدری اش شده بود چندين بار ازشوهرش درخواست می کند که برای دیدن پدر ومادرش به شهرشان به اتفاق هم یا به تنهایی مسافرت کند ولی هر بار شوهرش  به بهانه ای از زیر بار موضوع شانه خالی می کند. زن که در این مدت با چگونگی برخورد ماموران زیر دست شوهرش و بعضا مکاتبات آنها برای گرفتن مرخصی و غیره هم کم و بیش آشنا شده بود به فکر می افتد حالا که همسرش به خواسته وی  اهمیتی قائل نمی شود او هم به صورت مکتوب و به مانند ماموران درخواست مرخصی برای رفتن و  دیدن خانواده اش بکند ، پس دست به کار شده و در کاغذی درخواست کتبی به این شرح می نویسد:
" جناب .....
فرمانده محترم ...
اینجانب .... همسرحضرتعالی که مدت چندين ماه است پس از ازدواج با شما دور از خانواده و بستگان خودهستم حال که شما بدلیل مشغله بیش از حد کاری فرصت سفر و دیدار بستگان را ندارید بدینوسیله درخواست دارم که با مرخصی اینجانب به مدت .. برای مسافرت و دیدن پدرومادر واقوام موافقت فرمائيد."
                                                           "  با احترام ..... همسر شما "
و نامه را در پوشه مکاتبات همسرش می گذارد.
چند وقت بعد جوابنامه به این مضمون بدستش میرسد:
 
" سرکارخانم...
بازگشت به درخواست مرخصی سرکار عالی جهت سفر برای دیدار اقوام با درخواست شما به شرط تامین جانشین موافقت میشود."
                                                                                  فرمانده ...
 
 

 

[+] نوشته شده توسط رضا در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:جانشین , فرمانده , در ساعت 15:24 | |
57 سنت

 يه روز یه دختر کوچولو کنار یک کلیسای کوچک محلی ایستاده بود؛ دخترک قبلا یک بار آنکلیسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود. همونطور که از جلوی کشیش رد شد، باگریه و هق هق گفت: "من نمیتونم به کانون شادی بیام!"

کشیش با نگاهکردن به لباس های پاره پوره، کهنه و کثیف او تقریباً توانست علت را حدس بزند و دستدخترک را گرفت و به داخل برد و جایی برای نشستن او در کلاس کانون شادی پیدا کرد.
دخترک ازاینکه برای او جا پیدا شده بود بی اندازه خوشحال بود و شب موقع خواب به بچه هایی کهجایی برای عبادت خداوند نداشتند فکر می کرد.
چند سال بعد،آن دختر کوچولو در همان آپارتمان فقیرانه اجاره ای که داشتند، فوت کرد. والدین اوبا همان کشیش خوش قلب و مهربانی که با دخترشان دوست شده بود، تماس گرفتند تا کارهاینهایی و کفن و دفن دخترک را انجام دهد.
در حینی کهداشتند بدن کوچکش را جا به جا می کردند، یک کیف پول قرمز چروکیده و رنگ و رو رفتهپیدا کردند که به نظر می رسید دخترک آن را از آشغال های دور ریخته شده پیدا کردهباشد .
داخل کیف 57سنت پول و یک کاغذ وجود داشت که روی آن با یک خط بد و بچگانه نوشته شده بود: "اینپول برای کمک به کلیسای کوچکمان است برای اینکه کمی بزرگ تر شود تا بچه های بیش تریبتوانند به کانون شادی بیایند."
این پول تماممبلغی بود که آن دختر توانسته بود در طول دو سال به عنوان هدیه ای پر از محبت برایکلیسا جمع کند.
وقتی که کشیشبا چشم های پر از اشک نوشته را خواند، فهمید که باید چه کند؛ نامه و کیف پول رابرداشت و به سرعت سمت کلیسا رفت و پشت منبر ایستاد و قصه فداکاری و از خود گذشتگیآن دختر را تعریف کرد.
او احساسهای مردمکلیسا را برانگیخت تا مشغول شوند و پول کافی فراهم کنند تا بتوانند کلیسا را بزرگ تربسازند. اما داستان اینجا تمام نشد ...
یک روزنامهکه از این داستان خبردار شد، آن را چاپ کرد. بعد از آن یک دلال معاملات ملکی مطلبروزنامه را خواند و قطعه زمینی را به کلیسا پیشنهاد کرد که هزاران هزار دلار ارزشداشت. وقتی به آن مرد گفته شد که آن ها توانایی خرید زمینی به آن مبلغ را ندارند، اوحاضر شد زمینش را به قیمت 57 سنت به کلیسا بفروشد. اعضای کلیسا مبالغ بسیاری هدیهکردند و تعداد زیادی چک پول هم از دور و نزدیک به دست آن ها می رسید.
در عرض پنجسال هدیه آن دختر کوچولو تبدیل به 250000 دلار پول شد که برای آن زمان پول خیلیزیادی بود (در حدود سال 1900). محبت فداکارانه او سودها و امتیازات بسیاری را بهبار آورد.
وقتی در شهرفیلادلفیا هستید، به کلیسای Temple Baptist Church که 3300نفر ظرفیت دارد سری بزنید و همچنین از دانشگاه Temple University که تابه حال هزاران فارغ التحصیل داشته نیز دیدن کنید.
همچنین بیمارستان سامری نیکو (Good Samaritan Hospital) و مرکز "کانون شادی" که صدها کودک زیبا در آن هستند را ببینید. مرکز "کانون شادی" به اینهدف ساخته شد که هیچ کودکی در آن حوالی روزهای یکشنبه را خارج از آن محیط باقینماند.
در یکی از اتاق های همین مرکز می توانید عکسی از صورت زیبا و شیرین آن دخترک ببینید که با57سنت پولش، که با نهایت فداکاری جمع شده بود، چنین تاریخ حیرت انگیزی را رقم زد. درکنار آن، تصویری از آن کشیش مهربان، دکتر راسل اچ. کان ول که نویسنده کتاب "گورستانالماسها" است به چشم می خورد. این یک داستان حقیقی بود که نشان میدهد خداوند قادراست که چه کارهایی با 57 سنت انجام دهد.
[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:داستان,کلیسا , در ساعت 21:27 | |
خودت پل خودت را بساز
 
پسری جوان از شهری دور به دهکده شیوانا آمد و به محض ورود به دهکده بلافاصله سراغ مدرسه شیوانا را گرفت و نزد او رفت و مقابلش روی زمین مودبانه نشست و گفت: «از راهی دور به دنبال یافتن جوابی چندین ماه است که راه می روم و همه گفته اند که جواب من نزد شماست! تو که در این دیار استاد بزرگی هستی برایم بگو چگونه می توانم تغییری بزرگ در سرنوشتم ایجاد کنم که فقر و نداری و سرنوشت تلخ والدینم نصیبم نشود!؟»
شیوانا نگاهی به تن خسته و رنجور جوان انداخت و با تبسم گفت: «جوابت را زمانی خواهم داد که آرام بگیری و گرد و خاک جاده را از تن خود پاک کنی. برو استراحت کن و فردا صبح زود نزد من آی
روز بعد شیوانا پسر جوان را از خواب بیدار کرد و همراه چند تن از شاگردانش به سوی رودخانه ای بزرگ در چند فرسنگی دهکده به راه افتاد. نزدیک رودخانه که رسیدند شیوانا خطاب به پسر جوان و شاگردانش گفت: «تکلیف امروز شما این است! از این رودخانه عبور کنید و از آن سوی رودخانه تکه ای کوچک از سنگ های سیاه کنار صخره برایم باورید. حرکت کنید
پسر جوان مات و مبهوت به شاگردان شیوانا خیره ماند و دید که هر کدام از آنها برای رفتن به آن سوی رودخانه یک روش را انتخاب کردند. بعضی خود را بی پروا به آب زدند و شنا کنان و به سختی خود را به آن سوی رودخانه رساندند. بعضی با همکاری یکدیگر با چوب های درختان اطراف رودخانه کلک کوچکی درست کردند و خود را به جریان آب رودخانه سپردند تا از آن سوی رودخانه سر در آورند. بعضی از گروه جدا شدند تا در بالادست در محلی که عرض رودخانه کمتر بود از آن عبور کنند.
پسر جوان به سوی شیوانا برگشت و گفت: «این دیگر چه تکلیف مسخره ای است!؟ اگر واقعا لازم است بچه ها آن سمت رودخانه بروند، خوب برای این کار پلی بسازید و به بچه ها بگویید از آن پل عبور کنند و بروند آن سمت برایتان سنگ بیاورند!؟»
شیوانا تبسمی کرد و گفت: «نکته همین جاست! خودت باید پل خودت را بسازی! روی این رودخانه دهها پل است. این جا که ما ایستاده ایم پلی نیست! اما تکلیف امروز برای این است که یاد بگیری در زندگی باید برای عبور از رودخانه های خروشان سر راهت بیشتر مواقع مجبور می شوی خودت پل خودت را بسازی و روی آن قدم بزنی! تو این همه راه آمدی تا جواب سوالی را پیدا کنی و من اکنون می گویم که جواب تو همین یک جمله است: اگر می خواهی چون بقیه گرفتار جریان خروشان رودخانه های سر راهت نشوی، دچار فقر و فلاکت نشوی و زندگی سعادتمندی پیدا کنی، باید یک بار برای همیشه به خودت بگویی که از این به بعد پل های زندگی خودم را خودم خواهم ساخت و بلافاصله از جا برخیزی و به طور دایم و مستمر و در هر لحظه در حال ساختن پلی برای قدم گذاشتن روی آن و عبور از رودخانه باشی. منتظر دیگران ماندن دردی از تو دوا نمی کند. پل من به درد تو نمی خورد! پل خودت را باید خودت بسازی
[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب: پل , در ساعت 21:23 | |
هميشه کسانى که خدمت می‌کنند را به ياد داشته باشيد

سومين درس- هميشه کسانى که خدمت می‌کنند را به ياد داشته باشيد

 
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر 12 ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست.. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
-
پسر پرسيد: بستنى با شکلات چند است؟
-
خدمتکار گفت: 60 سنت
پسر کوچک دستش را در جيبش کرد، تمام پول خردهايش را در آورد و شمرد. بعد پرسيد:
-
بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به اين که تمام ميزها پر شده بود و عده‌اى بيرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن ميز ايستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت:
-
50سنت
-
پسر دوباره سکه‌هايش را شمرد و گفت:
-
براى من يک بستنى بياوريد.
خدمتکار يک بستنى آورد و صورت‌حساب را نيز روى ميز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تميز کردن ميز رفت، گريه‌اش گرفت. پسر بچه روى ميز در کنار بشقاب خالى، 10 سنت براى او انعام گذاشته بود.  يعنى او با پول‌هايش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برايش باقى نمی‌ماند، اين کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود.

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:بستنی, در ساعت 21:20 | |
کمک در زير باران

دومين درس مهم- کمک در زير باران

يک شب، حدود ساعت 8، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که می‌باريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته بايد توجه داشت که اين ماجرا در دهه 1960 و اوج تنش‌هاى ميان سفيدپوستان و سياه‌پوستان در آمريکا بود. مرد جوان آن زن سياه‌پوست را به داخل ماشينش برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و به  ايستگاه قطار رفت و از آن جا يک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود.
زن که ظاهراً خيلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسيد. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست.. با کمال تعجب ديد که يک تلويزيون رنگى بزرگ برايش آورده‌اند. يادداشتى هم همراهش بود با اين مضمون:
«
از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کرديد بسيار متشکرم. باران نه تنها لباس‌هايم که روح و جانم را هم خيس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات سر رسيديد... به دليل محبت شما، من توانستم در آخرين لحظه‌هاى زندگى همسرم و درست قبل از اين که چشم از اين جهان فرو بندد در کنارش باشم.. به درگاه خداوند براى شما به خاطر کمک بی‌شائبه به ديگران دعا می‌کنم

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:کمک, زير باران, در ساعت 21:18 | |
زن نظافتچى

نخستين درس مهم - زن نظافتچى

 
من دانشجوى سال دوم بودم. يک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است.سوال اين بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می‌کند چيست؟»
من آن زن نظافتچى را بارها ديده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله بود... امّا نام کوچکش را از کجا بايد می‌دانستم؟
من برگه امتحانى را تحويل دادم و سوال آخر را بی‌جواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجويى از استاد سوال کرد آيا سوال آخر هم در بارم‌بندى نمرات محسوب می‌شود؟
استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم‌هاى بسيارى ملاقات خواهيد کرد. همه آن‌ها مهم هستند و شايسته توجه و ملاحظه شما می‌باشند،حتى اگر تنها کارى که می‌کنيد لبخند زدن و سلام کردن به آن‌ها باشد.من اين درس را هيچگاه فراموش نکرده‌ام.

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:زن , نظافتچى, در ساعت 19:49 | |
مرد نابينا

روزی مرد نابينايي روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید .
روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست  اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به
شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:مرد نابينا,داستان, در ساعت 18:57 | |
اشتباه فرشتگان

اشتباه فرشتگان

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .

پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد
:
جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟

از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و
جهنميان را هدايت مي كند و....

حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن
كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز
گرداند.

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:اشتباه فرشتگان,داستان, در ساعت 18:55 | |
ماجرای خواندنی هیچ چیزی بی دلیل نیست

 
 

" داستان کوتاه حکمت خدا يک داستان زيباي واقعي که به ما مي آموزد هيچ رويدادي بي دليل نيست . کشيش تازه کار و همسرش براي نخستين ماموريت و خدمت خود کـه بازگشايي کليسايي در حومه بروکلين ( شهر نيويورک ) بود در اوايل ماه اکتبر وارد شهر شدند . زماني که کليسا را ديدند ، دلشان از شور و شوق آکنده بود . کليسا کهنه و قديمي بود و به تعميرات زيادي نياز داشت . دو نفري نشستند و برنامه ريزي کردند تا همه چيز براي شب کريسمس يعـنـي 24 دسامبر آماده شود . کمي بيش از دو ماه براي انجام کار ها وقت داشتند . کشيش و همسرش سخت مشغول کار شدند .
 ديوار ها را با کاغذ ديواري پوشاندند . جاهايي را که رنگ لازم داشت ، رنگ زدند و کار هاي ديگري را که بايد مي کردند ، انجام دادند . روز 18 دسامبر آنها از برنامه شان جلو بودند و کـارها تقريباً رو به پايان بود . روز 19 دسامبر باران تندي گرفت که دو روز ادامه داشت . روز 21 دسامبر پس از پايان بارندگي ، کشيش سري به کليسا زد ، وقتي وارد تـالار کليسا شد ، نزديک بود قلب کشيش از کار بيافتد . سقف کليسا چکه کـرده بود و در نتيجه بخش بزرگي از کاغذ ديواري به اندازه اي حدود 6 متر در 5/2 متر از روي ديوار جلويي و پشت ميز موعظه کنده شده و سوراخ شده بود . کشيش در حالي که همه خاکروبه هاي کف زمين را پاک مي کرد ، با خود انديشيد که چاره اي جز به عقب انداختن برنامه شب کريسمس ندارد . در راه بازگشت به خانه ديد که يکي از فروشگاه هاي محلّه ، يک حـراج خيريه برگزار کرده است . کشيش از اتومبيلش پياده شد و به سراغ حـراج رفت .
 در بين اجناس حراجي ، يک روميزي بسيار زيباي شيري رنگ دستبافت ديد که به طرز هنرمندانه اي روي آن کار شده بود . رنگ آميزي اش عالي بود . در ميانه رو ميزي يک صليب گلدوزي شده به چشم مي خورد . روميزي درست به اندازه سوراخ روي ديوار بـود . کشيش روميزي را خريد و به کليسا برگشت . حالا ديگر بارش برف آغاز شده بود . زن سالمندي که از جهت رو به روي کشيش مي آمد دوان دوان کوشيد تا به اتوبوسي که تقريباً در حال حرکت بود برسد ، ولي تلاشش بي فايده بود و اتوبوس راه افتاد . اتوبوس بعـدي 45 دقيقه ديگر مي رسيد . کشيش به زن پيشنهاد کرد که به جاي ايستادن در هواي سـرد به درون کليسا بيايد و آنجا منتظر شود . زن دعوت کشيش را پذيرفت و به کليسـا آمـد و روي يکي از نيمکت هاي تالار نيايش نشست . کشيش رفت نردبان را آورد تا روميـزي را روي ديوار نصب کند . پس از نصب ، کشيش نگاه رضايت مندانه اي به پرده آويخـتـه شـده کرد ، باورش نمي شد که اين قدر زيبا باشد . کشيش متوجه شد که زن به سوي او مي آيد . زن پرسيد : اين روميزي را از کـجا گرفته ايد ؟ و بعد گوشه روميزي را به دقت نگاه کرد . در گوشه آن سه حـرف گلدوزي شده بود . اين ها سه حرف نخست نام و نام خانوادگي او بودند . او 35 سال پيش اين روميزي را در کشور اتريش درست کرده بود . وقتي کشيش براي زن شرح داد کـه از کجا روميزي را خريده است . باورکردنش براي زن سخت بود .
 
 سپس زن براي کشيش تعريف کرد که چگونه پيش از جنگ جهاني دوم ، او و شوهرش در اتريش زندگي خوبي داشتند ، ولي هنگامي که هيتلر و نازي ها سر کار آمدند ، او ناچار شد اتريش را ترک کند . شوهرش قرار بود که يک هفته پس از او ، به وي بپيوندد ولي شوهرش توسط نازي ها دستگير و زنداني شد و زن ديگر هرگز شوهرش را نديد و هرگز هم به ميهنش برنگشت . کشيش مي خواست روميزي را به زن بدهد ، ولي زن گفت : بهتر است آن را براي کليسا نگه داريد . کشيش اصرار کرد که اقلاً بگذارد او را با اتومبيل به خانه اش برساند و گفت اين کمترين کاري است که مي توانم برايتان انجام دهم . زن پذيرفت . زن در سوي ديگر شهر ، يعني جزيره استاتن StatenIsland زندگي مي کرد و آن روز براي تميز کردن خانه يک نفر به اين سوي شهر آمده بود . شب کريسمس برنامه عالي برگزارشد . تالار کليسا تقريباً پـر بود .
 موسيقي و روح حکمفرما بر کليسا فوق العاده بود . در پايان برنامه و هنگام خداحافظي ، کشيش و همسرش با يکايک ميهمانان دست داده و خدا نگهدار گفتند ، بسياري از آنها گفتند که بازهـم بـه کليسا خواهند آمد . وقتي کشيش به درون تالار نيايش برگشت مرد سالمندي را که در نزديکي کليسا زندگي مي کرد ، ديد که هنوز روي نيمکت نشسته است . مرد از کشيش پرسيد کـه اين روميزي را از کجا گرفته ايد ؟ و سپس براي کشيش شرح داد که همسرش سال ها پيش در اتريش که روميزي درست شبيه به اين درست کرده بود و شگفت زده بود که چگونه ممکن است دو روميزي عيناً شکل هم باشند . مرد به کشيش گفت که چگونه توسط نازي ها دستگير و زنداني شده و هرگز نتوانسته همسر گم شده اش پيدا کند .
 پس از شنيدن اين سخنان ، کشيش به مرد گفت : اجازه بدهيد با ماشين دوري بزنيم و با هم گفت و گويي داشته باشيم . سپس او را سوار اتومبيل کرد و به جزيره استاتن و خانه زني که سه روز پيش او را ديده بود ، برد . کشيش به مرد کمک کرد تا از پله هاي ساختمان سه طبقه بالا برود و وقتي جلوي در آپارتمان زن رسيد ، زنگ در را به صدا درآورد . وقتي زن در را باز کرد ، صحنه ديدار دوباره زن و شوهر پس از سال ها وصف ناشدني بود ... آنچه خوانديد يک داستان واقعي بود که توسط کشيش راب ريد گزارش شده است.

 
[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:ماجرای خواندنی , هیچ چیز بی دلیل نیست, در ساعت 18:50 | |
همه جور پیامک.اس ام اس

 انواع  پیامک

من فکر ميکنم تو يه آدمه خوش تيپ خوشگل مهربون اروم با ادب با حيا باحال خوش لباس شيک گوگولی ناز بامعرفت بامرام و با پرستيج مثل من نديدی؟؟؟؟؟؟؟؟
 کاشکي مانيتورت بودم هميشه رخ به رخت بودم ... کاشکي کيبوردت بودم هميشه در انگشتات بودم ... کاشکي هدفونت بودم هميشه در گوشت بودم ... کاشکي موست بودم هميشه تو مشتت بودم ... کاشکي پسوردت بودم هميشه توي فکرت بودم
 عشق از دیدگاه افراد مختلف عشق از ديد حاج آقا : استغفرالله باز از اين حرفهاي بي ناموسي زدي (جمله ي عاشقانه : خداوند همه ي جوانان را به راه راست هدايت كند ) عشق از ديد يك رياضيدان : عشق يعني دوست داشتن بدون فرمول (جمله ي عاشقانه : آه عزيزم به اندازه ي سطح زير منحني دوستت دارم) عشق از ديد كسي كه در عشق شكست خورده : عشق يعني كشك ( جمله ي عاشقانه : برو كشكتو بساب )
 گريه هايم بي صداست .عشق من بي انتهاست .رد پاي اشکهايم را بگير .تا بداني خانه عاشق کجا ست
 گریه کنم یا نکنم واسه تو فرقی نداره اخه نبودن من منم با بودنم فرق نداره من می دونم وقتی برم دلم واسه تو تنگ میشه اما دیگه چاره ای نیست گفتی برو تا همیشه حالا دیگه وقت اونه که من برم عزیز دل یادت باشه دلم نخواست تو خواستی که بسوزه
 صداقت تنها امتحانی است که نمی شود در آن تقلب کرد
آمدی رویاهایم را تعبیر کنی ، اما خود یکی از رویاهایم شدی
 از جوجه تيغي کوچولو پرسيدم: بزرگترين آرزوت چيه؟ معصومانه نگاهم کرد و گفت: بغلم ميکني
شرك اومده ايران داره دنبال خرش ميگرده چقدر ميدي آدرستو بهش ندم
يه روز يه فرشته به خدا ميگه چرا منو اين قدر ناز آفريدي؟ خدا ميگه اين كه چيزي نيست اونيكه اين smsرا ميخونه از تو هم ناز تره.
 موج اگرمي دونست ساحل هيچ وقت دستاشو نمي گيره هرگز براي رسيدن بهش نفس نفس نمي زد
 اهداي اس ام اس اهداي زندگي است هم اكنون نيازمند ياري سبزتان هستيم
 بسمه تعالي
غرض مزاحمت بود كه بحمدالله حاصل شد.
 بابا كجايي?نيستي?توريستي ? امبرياليستي?كمونيستي? فاشيستي? خدانكرده مريض كه نيستي? ولي هرجاهستي خيلي بيستي
 غربت ديرينه ام را با تو قسمت مي كنم تاابد با درد و رنج خويش خلوت ميكنم رفتي و با رفتنت كاخ دلم ويرانه شد من در اين ويرانه ها احساس غربت ميكنم
 توهديه الهي هستي براي سينه دردمن, عطروجودت رابراي شفاميخواهم   اي شلغم!
 زندگي قصه مرد يخ فروشي است پرسيدند فروختي, گفت: نخريدند تموم شد
 ازپالايشگاه گازمزاحم ميشم: اجازه ميدهيدازلپتان يك گاز بگيرم؟
 اينروبدون كه توي دنيايك قلب هست كه فقط به خاطرتومي تپه واون قلب خودته
 غضنفر با زنش مي ره سينما كنترل چي با چراغ قوه به طرفشون مياد . غضنفر به زنش ميگه برو كنار داره موتور مياد
نميگم که برام قدر يه دنيا عزيزي چون دنيا يه جايي تموم ميشه...
نميگم که مثل گلي چون گل هم يه روز پژمرده ميشه...
نميگم که سياهي چشمات مثل شب پر ستاره است چون شب هم پاياني داره...
نميگم مثل آب پاک و زلالي چون آب هميشه پاک نمي مونه...
نميگم دوست دارم چون که........ من اصلا دوست ندارم
 ميگن خدا ابر رو به گريه ميندازه که گل بخنده پس هر وقت گريه کردي ناراحت نشو چون يکي ديگه داره ميخنده
 جاده ي خوشبختي در دست تعميره ! دور بزن برگرد اين اسمش تقديره
 شايع ترين کلمه "شهرت" است... دنبالش نرو. لطيف ترين کلمه "لبخند" است...آن را حفظ کن. حسرت انگيز ترين کلمه "حسادت" است... از آن فاصله بگير. ضروري ترين کلمه "تفاهم" است... آن را ايجاد کن. سالم ترين کلمه "سلامتي" است... به آن اهميت بده. اصلي ترين کلمه "اطمينان" است... به آن اعتماد کن. بي احساس ترين کلمه "بي تفاوتي
 شاعر ميگه که: مزن زن را که بر ستيزد - چنانش زن که هرگز بر نخيزد
 آيا ميدونيد CNG مخفف چيه؟يعني سوخت نداريم جيگر
 قلب من، دل من، خون توي رگهاي من، نفس من، جيگر من، خلاصه . . . . . . . . . . . . همه وجودم درد مي‌كنه، بايد برم دكتر ببينم چرا اينطوري شدم
 اگر مثل يک اشک در چشمام باشي ، واسه موندنت هيچ وقت گريه نميکنم
 قلبي داري به وسعت 7 دريا
و بي نهايتي آسمان ها
بايد منطقي باشم
حق داري اگه دلت برام تنگ نمي شه ...
 
نمي دونم خواب ديدم که به تو اس ام اس دادم .
خواب بودم به تو اس ام اس دادم .
از خواب پاشدم به تو اس ام اس دادم .
تو خواب بودي بهت اس ام اس دادم .
کرم داشتم تو خواب به تو اس ام اس دادم .
تو کرم داشتي نصفه شب اس ام اس رو خوندي .
الان خوابم دارم مي نويسم .
يا تو داري خواب مي بيني من بهت اس ام اس دادم .
بي خيال .. بخواب !!
 
اين بار مي خواهم هفت سين عيد را با ياد تو بچينم
سبزه را با ياد روي سبزه ات
سمنو به ياد شيريني لبخندت
سايه دانه به رنگ چشم هايت
سرکه با ياد ترشي مهربانيت
سيب با ياد ترديه گونه هايت
سکه با ياد درخشش قلبت
سير با ياد تندي کلامت
با همه خوبي ها و بدي هايت ... دوستت دارم
 
سلامت
سعادت
سيادت
سُرور
سَروري
سبزي
و سَرزندگي
هفت سين سفره ي زندگيتان باد
 امروز دو نفر از من ادرس و شماره تو رو گرفتن..منهم بهشون دادم..يکي خوشبختي..يکي موفقيت
تو سال جديد هر روز ميان سراغت
 دنيا رو برات شاد شاد و شادي و برات دنيا دنيا آرزو ميکنم *** عيدت مبارک عزيزم*** boOoOoOoOoOoOoOoOos
 فرخنده باد بر همگان مقدم بهار
نوروز , جاودانه ترين جشن روزگار
 خونه قلبم رو از غمها شستي
.
.
.
حالا که داري زحمت ميکشي،روي اين ميز هم يه دستمال بکش.
 با تشکر از شما دوست عزيز به خاطر همکاري ..... ديگه لازم نيست اون اس ام اس رو براي بقيه بفرستيد
وقتي به آرامش مي رسي كه به همه ي آرزوهات برسي . پس سعي كن كه به آرزوهاي كم قانع بشي تا زودتر به آرامش برسي
 ببخشيد بيدارتون کردم فقط مي خواستم ياداوري کنم شبا که ما ميخوابيم آقا پليسه بيداره
 افسوس مي خورم ....چرا؟چرا با رفتن تو..............بهار مي ايد ؟...امدي در سرماي زمستان... به سردي زمستان بودي..... به غم انگيزي شبهاي تنهايي..... به خشکي برف ...مي روي..... بهار مي ايد ...به نظر معامله خوبي است....اميد ان دارم بهار گلي بر چهره ات بنشاند ...چه اميد مبهمي...گردش روزگار خطا ندارد ....زمستان هيچ گاه بهار را نمي بيند... سفر به سلامت
 وقت دل تنگ ميشم پشت در قلبت هي در مي زنم ، پس هر وقت قلبت ميزنه بدون دلم برات تنگ شده
تقصير دلم چيست اگر روي تو زيباست حاجت به بيان نيست كه از روي تو پيداست من تشنه يك لحظه تماشاي تو هستم افسوس كه يك لحظه تماشاي تو روياست
 آسمان را قسمت کردند:
تکه اي براي برکه
تکه اي براي رود
تکه اي براي دريا....
دلم را قسمت کردند:
تکه اي براي تو
تکه اي براي تو
تکه اي براي تو..
 چشم وقتي زيباست که پراز اشک باشد اشک وقتي زيباست که براي عشق باشدعشق وقتي زيباست که براي تو باشد وعزيزم توهميشه زيبايي حتي اگه براي من نباشي
پروانه ي من در دامي افتاده كه عنكبوتش سير است .... نه ميتواند پرواز كند و نه بميرد.....!!!
خشک میره تو
خیس در میاد
سفت میره تو
شل در میاد
بیرنگ میره تو
قرمز در میاد
سرد میره تو
داغ در میاد
معرکه است:چای کیسه ای گلستان
زندگی مثل شطرنجه:بازی نکنی میگن بلد نیست,بد بازی کنی میبازی,خوب بازی کنی همه میخان شکستت بدن
به غضنفر میگن اگه حالت تهوع بهت دست بده چکار میکنی؟میگه خوب منم باهاش دست میدم
 سلام؛میخوام بگم خیلی ماهی
.
.
.
.
.
.
تو حوض خونمون داریم!
 
حیف که فقط تو یکی را دارم.اگه از تو یه عالمه داشتم، یک گاوداری باز میکدم
 با تولید دومین گوسفند شبیه سازی شده دیگه نمیتونم بهت بگم: دنیا دیگه مثل تو نداره ...
 کاغذتم،
عشقتو روم بنویس
عصبانیتتو روم خط خطی کن
اشکاتو باهام پاک کن
حتی اگه سردت شد آتیشم بزن تا گرم شی
فقط بدون که این کار خطرناکه <<حسن>>
 
ميدوني سردره مطب جراحي پلاستيك چي نوشته؟ نوشته لولو تحويل ميگيريم هلو تحويل ميدهيم
 
زندگی زیباست حتی اگر کور باشی ٬ خوش آهنگ است حتی اگر کر باشی مسحور کننده است حتی اگر فلج باشی٬ اما بی ارزش است اگرثانیه ای عاشق نباشی...
 
اينگونه باش:شاد اما دلسوز...ساده اما زيبا...مصمم اما بي خيال...متواضع اما سربلند...مهربان اما جدي...سبز اما بي ريا...عاشق اما عاقل...!!!!؟؟؟؟
 
به غضنفر میگن دستشویی رو بخش کن میگه زنونه مردونه
 
هر روز صبح در آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک غرال شروع به دويدن ميکند و مي داند سرعتش بايد از يک شير بيشتر باشد تا کشته نشود هر روز صبح در آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک شير شروع به دويدن مي کند و مي داند که بايد سريع تر از آن غزال بدود تا از گرسنگي نمي رد مهم نيست غزال هستي يا شير با طلوع خورشيد دويدن را آغاز کن. " آنتوني رابينز "
 
جان فدا کردن براي دوست چندان مشکل نيست،پيدا کردن دوستي که ارزش جان فدا کردن را داشته باشد مشکل است
 
نفرين جديد: الهي سهميه بنزٍينت نصف بشه
 
یه روز یه نابینایی که تو خط بریل استاد بود میره آشپزخونه یهو دستش میخوره به یه رنده برمیگرده میگه اووووووووو این دری بریا چیه نوشتن
 
آدم به شش دلیل شانس آورده! چون حوا نمی تونسته بهش بگه: 1.من آدمت کردم 2.برو از شوهر مردم یاد بگیر 3.دیشب کجا بودی 4.پولاتو دادی مامانت 5.مامانم اینا 6.چرا به اون زنیکه نگاه کردی؟
 
آرامش در زندگی بهترین چیزه پس بیا به آرامش فکر کنیم به عشق به زندگی به بهشت به زیبایی به جهنم به درک به تو چه به من چه برو اعصاب ندارم
 
مرگ از زندگي پرسيد چرا من تلخم و تو شيريني؟ زندگي در جواب گفت : چون من دروغم و تو حقيقت
 
یه ضرب المثل چینی میگه حرفای دخترا روباور نکن حرفای پسرا رو اصلا گوش نکن.
 
مهم نيست که قشنگ باشي قشنگ اينه که مهم باشي حتي براي يه نفر...........
 
می دونی فرق تو با توپ چیه ؟ .توپ رو باید شوت کرد اما تو خودت شوووتی !!! 
سلام،میدونی رفیق؟ اگه حماقت وجود نداشت دانایی هم معنی نداشت. اگه زشتی نبود زیبایی هم بی معنی بود. میبینی؟ دنیا به تو هم نیاز داره
 
زندگی عشق است افسانه نيست آنکه عشق راآفريد ديوانه نيست عشق ان نیست که هر لحظه کنارش باشی عشق آن است که پیوسته به يادش باشي
 
بزرگترین ارزوم اینه کوچکترین ارزوت باشم
 
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
 
اي کاش که معشوق ز عاشق طلب جان مي کرد، تا که هر بي سرو پايي نشود يار کسي !!!!!!!
 
دعاي خانم ها : خدايا به من عشق بده تا همسرم را دوست بدارم ؛ صبر بده تا تحملش کنم ؛ اما قدرت نده که مي زنم لهش مي کنم
 
با سيم ناز مژهات يه عمر گيتار ميزنم
نگاهتو كوك نكني من خودمو دار ميزنم
چشات اگه رو پنجره طرح ستاره نزنن
دست خودم نيست دلمو به درو ديوار ميزنم
 
اين همه خوني که دنيا در دل ما مي کند
جاي ما هر کس که باشد ترک دنيا مي کند
هر زمان گويم که فردا ترک دنيا مي کنم
تا که فردا مي رسد امروز و فردا مي کنم
 
معادله جالب:از سن خودت 20 سال کم کن. باقيمانده رو با 7 جمع کن. اگه عدد زوج بود با 1 جمع و اگه فرد بود از يک کم کن. اگه رنگ تيره رو دوس داري ضرب در 3 کن و اگه رنگ روشن رو دوس داري ضربدر 3.5 کن. نتيجه نهايي رو ول کن سر کار بودنت رو حال کن
 
به غضنفر میگن با فرشاد جمله بساز میگه : روح بابای غضنفر شاد
 
به حرمت گوسفندي كه جان حضرت اسمعيل رو نجات داد 7 بار بگو بعععع بعععع و اين SMS رو براي 7 تا گوسفند ديگه بفرست
 
صداقت خواستم داشتی ,مهربای خواستم داشتی ,عشق خواستم داشتی , قور قوری جون گل کاشتی هر چی که خواستم داشتی تقدیم به قورباغه ی زندگی من
 
اس ام اس ها گاهي پيامي ندارن فقط ارسال مي شن كه باور كني اونيكه فكرشو نميكني الان به يادته
 
سلام به قاصدكهاي خبر رسان كه محكوم به خبرند و سلام به شقايقهايي كه محكوم به عشقند و سلام به تو كه محكوم به دوست داشتني...!
 
هر وقت دلتنگت ميشم ميام پشت در قلبت هي در ميزنم پس هر وقت قلبت ميزنه بدون دلم برات تنگ شده
 
بيبنم اگه يه روز از خواب بيدار بشي ببيني اون که دوستش داري گذاشته رفته .........صبحونه چي مي خوري؟؟؟؟ !!!!!!
 
خوبه ادم يكي را دوست داشته باشه نه به خاطر اينكه نيازش رو برطرف كنه نه به خاطر اينكه كس ديگري رو نداره نه به خاطر اينكه تنهاست و نه از روي اجبار بلكه به خاطر اينكه اون شخص ارزش دوست داشتن رو داره
فریاد من از داغ توست - بیهوده خاموشم مکن
حالا که یادت میکنم - دیگر فراموشم نکن
همرنگ دریا کن مرا - یکبار معنا کن مرا .......
 
تو ندانستي چه مي خواهم زتو - من نگفتم که بمان يا که برو !
 من فقط مي خواستم شمعي شوم - تا بسوزم جان خود را نزد تو
تو ولي از آتشم ترسيدي و رفتي و - گفتي که : برو ! نه من نه تو
 
من نشاني از تو ندارم، اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: در عصرهاي انتظار،به ‏حوالي بي کسي قدم بگذار خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي ‏تنهايي شو کلبه ي غريبي ام را پيدا کن ، کنار بيد مجنون خزان زده و کنار مرداب ‏آرزوهاي رنگي ام! در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير ‏غمش را کنار بزن! مرا خواهي ديد با بغضي کويري که غرق عصاره ي انتظار پشت ‏ديوار دردهايم نشسته
 
هيچ کس اشکي براي ما نريخت - هر که با ما بود از ما مي گريخت
چند روزي هست حالم ديدنيست - حال من از اين و آن پرسيدنيست
گاه بر روي زمين زل مي زنم - گاه بر حافظ تفاءل مي زنم
حافظ ديوانه فالم را گرفت - يک غزل آمد که حالم را گرفت:
ما زياران چشم ياري داشتيم - خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم
 
خداوندا! اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگويم، هزاران جلد کتاب مي شود ولي آنچه در دل دارم يک جمله بيش نيست: دوستت دارم
 
زن به شوهرش میگه : می خوای دفتر یادداشتت باشم تا همیشه همراهت باشم ؟ مرد : عزیزم سر رسیدم باش تا هر سال عوضت کنم
 
 
میدونی M T N ایرانسل یعنی چی؟
یعنی مردم تلفن ندیده
 
ترس از عشق، ترس از زندگي است، آنان كه از عشق مي گريزند، مردگاني بيش نيستند
 
آرزوي 4 حيوان:
جوجه تيغي:نازش كنن
پاندا:عكس رنگي بگيره!
گوسفند:جلوي وانت بشينه
خر:نمي گم داغ دلت تازه نشه!!
 
براي چشم خاموشت بميرم . كنار چشمه ي نوشت بميرم .نميخواهم در آغوشت بگيرم . كه ميخواهم در آغوشت بميرم
 
چيه ؟؟ فكر كردي اس ام اس جديده؟
يا فكر كردي كارت دارم؟؟؟
نه بابا فقط ميخواستم بگم دوستت دارم
 
گفتمش بي تو چه ميبايد کرد ؟ - عکس رخساره ي ماهش را داد
 گفتمش همدم شبهايم کو ؟ - تاري اززلف سياهش راداد ..
وقت رفتن همه روميبوسيد - به من ازدور نگاهش راداد ..
 يادگاري به همه داد و به من... - انتظار سرراهش را داد
 
پروردگارابه من بياموز دوست بدارم کساني راکه دوستم ندارند ..عشق بورزم به کساني که عاشقم نيستند...بگريم براي کساني که هرگز غمم را نخوردند...به من بياموز لبخند بزنم به کساني که هرگز تبسمي به صورتم ننواختند... محبت کنم به کساني که محبتي درحقم نکردند...........
 
غضنفرميره کتابخونه کتابشو پس بده. کتابدار ازش مي‌پرسه کتاب چطور بود؟ ميگه : شخصيت زياد داشت ولي داستان و محتوا نداشت! کتابدار ميگه: اهه، دفتر تلفن من دست تو چيکار مي‌کنه؟
 
اگه ديدی تو آسمون هيچ ستاره ای نيست ناراحت نشو خودم حاضرم تا صبح برات چشمک بزنم تا بشم تک ستاره ی دلت
 
غضنفر رو به جرم دزدي مي برن دادگاه .قاضي مي گه خجالت بكش اين دفه چهارمه كه مياي دادگاه . غضنفر به قاضي مي گه تو خجالت بكش كه هر روز اينجا يي
 
اگر دنياي ما دنياي سنگ است بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بحررنج است اگر عاشق شدن پس يک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است
 
جدیدترین مصوبه ی مجلس:براي كاهش قيمت تخم مرغ به خروس ها وام ازدواج مي دهد
 
چه غريبانه ميگريست آن شب بي تو تکه ابري که سکوت وجودم رو فهميد و چه غريبانه خنديدم آن روز که بي تو مرگم را فهميد
 
دلم را هيچکس باور نداشت - هيچکس کاري به کار من نداشت
بنويسيد بعد مرگم روي سنگ - با خطوطي نرم و زيبا و قشنگ
 او که خوابيده است در اين گور سرد - بودنش را هيچکس باور نکرد
 
اگر فکر مي کني که بي تو مي ميرم بسيار درست فکر کرده اي! خب تو که مي داني نبودنت را تاب نمي آورم ...پس بمان.
 
دنيا را بد ساخته اند......... كسي را كه دوست داري،تورادوست نمي دارد. كسي كه تورا دوست دارد ،تو دوستش نمي داري اما كسي كه تو دوستش داري و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئين هرگز به هم نمي رسند و اين رنج است . زندگي يعني اين
 
پس از آخرین دیدار با دوستانت یادت باشد که ، به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند .
 
نگاهي به ياس کردم تو را در برگ گل احساس کردم خلاصه در کلاس نازچشمت دو واحد عاشقی را پاس کردم.
 
همه عمر بر ندارم سر از اين خمار مستي كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستي .
 
در پناه حضور سبز تو ، طوفان غم ، مرا جا می گذارد . در کنارت ژرفای آرامش را احساس میکنم و بی تو سیل بی رحم تنهایی مجالم نمی دهد .
 
قلب من به اندازه ي دست مشت کرده ام است….من در عجبم که تو با اين همه عظمتت چگونه در آن جاي گرفتي؟…چنان جاي گرفتني که تا ابد خيال رفتن نداري.. !!!
 
سهراب : گفتي چشمها را بايد شست ! شستم ولي..... گفتي جور ديگر بايد ديد! ديدم ولي..... گفتي زبر باران بايد رفت رفتم ولي او نه چشم هاي خيس و شسته ام را نه نگاه ديگرم را هيچکدام را نديد فقط در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت : ديوانه ي باران نديده.
 
يه مرغه به اون يكي مرغه ميگه: ديدي بدبخت شدم، تو كيف دخترم پرخروس پيدا كردم. دوستش ميگه: اينكه چيزي نيست، من تو كيف دخترم تخم مرغ پيدا كردم .
 
بيچاره مردا : وقتی بدنيا ميان همه حال مامانشونو ميپرسن وقتی ازدواج ميکنن همه ميگن چه عروس قشنگی وقتی ميميرن همه ميگن بيچاره زنش .
 
هواي باغ پاييزم شكفتن رفته از يادم چنان بيگانه با خويشم كه حتي سايه ام نمي ايد به دنبالم .
 
کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد سپرد.
 
تنها كساني كه مارا ميرنجانند. عزيزاني هستند كه هميشه كوشيده ایم از ما نرنجند.
 
به يک دختر خانم جوان و تحصيلکرده مسلط به زبان فرانسه، خوش برخورد و خوش بيان با ظاهري آراسته و آشنا با موسيقي کلاسيک و تبحر در نواختن پيانو، جهت نظافت منزل نيازمنديم!
 
اگر پسر نبود دعوا نبود ... خشونت نبود عشق نبود اگر دختر نبود هوس نبود ... لطافت نبود ... دعواي پسرا نبود.. عشق نبود. به نظر شما بهتر نبود هيچ كدوم نبوديم؟؟؟
 
سخت ترین سوال کنکور  :
سهمیه ی یک خودروی شخصی دو گانه سوزی که هم آمبولانس هم وانت و شبها هم در آژانس کار می کند ُ چند لیتر است ؟
 
هر چند که از دیده ی من گم شده ای ... غمخوار کمک رسان مردو شده ای ... در قصر دلم جواهر عشق منی ... ای خوشکل من شبیه یانگوم شده ای ...!!!
 
میدونی فرق دیازپام با چشمات چیه .
.
.
.
دیازپام آروم می کنه
.
.
.
اما چشمات داغونم می کنه !!!
 
يک بوسه ، تقديم به آنکه دارمش دوست ، تقديم به آنکه قلبم از اوست ، اگر مهتاب از تن بر کند پوست ، جدا هرگز نگردد يادم از " دوست "
 
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد ....
نرخ بنزين دگر بار گران خواهد شد...
 
[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:پیامک,اس ام اس, در ساعت 18:41 | |
رهبر و آیت الله بهجهت

 

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:رهبر , آیت الله بهجهت, در ساعت 1:48 | |
رهبری و منزل پدری

 

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:رهبری و منزل پدری, در ساعت 1:43 | |
رهبری و کوهنوردی

 

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:رهبری و کوهنوردی, در ساعت 1:41 | |
سفر استانی رهبر

 

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:سفر استانی رهبر, در ساعت 1:40 | |
رهبر و بهشت زهرا

 

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:رهبر و بهشت زهرا, در ساعت 1:38 | |
رهبر در نماز جمعه

 

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:رهبر در نماز جمعه, در ساعت 1:37 | |
جلسه با رهبر

 

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:جلسه با رهبر, در ساعت 1:35 | |
رهبر و منزل شخصی

 

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:رهبر و منزل شخصی, در ساعت 1:33 | |
رهبر و کودک

 

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:رهبر و کودک, در ساعت 1:29 | |
چطور نیمرو درست میکنن؟

خانم ها چطور نیمرو درست میکنن؟

۱-ماهیتابه را میزارن رو گاز
۲- توی ماهیتابه روغن میریزن
۳- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
۴- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
۵- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن
 
آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟

۱- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
۲- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
۳- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
۴- توی ماهیتابه روغن میریزن
۵- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
۶- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
۷- چند تا فحش میدن
۸- دنبال کبریت میگردن
۹- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
۱۰- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد )!
۱۱- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
۱۲- تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن
۱۳- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
۱۴- میرن سراغ بقالی سر کوچه و ۲۰ تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
۱۵- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
۱۶- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
۱۷- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
۱۸- دنبال نمکدون میگردن
۱۹- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
۲۰- دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
۲۱- نمکدون رو پر از نمک میکنن
۲۲- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
۲۳- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
۲۴- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
۲۵- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
۲۶- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
۲۷- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
۲۸- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
۲۹- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
۳۰- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
۳۱- ماهیتابه رو میندازن توی سینک
۳۲- دنبال ظرفهای مسی میگردن
۳۳- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
۳۴- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
۳۵- یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن
۳۶- چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن
۳۷- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
۳۸- روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن
۳۹- چند تا فحش میدن و بلند میشن
۴۰- نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن
۴۱- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن
۴۲- چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن
۴۳- با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن
۴۴- پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن
۴۵- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن ودوباره چند تا فحش میدن
 
[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:نیمرو , طنز, در ساعت 1:6 | |
دوبیتی در مورد امام رضا(ع)

با یاد رضا به سینه ها گل بزنید                                با اشک به بارگاه او پل بزنید

فرمود که هر زمان گرفتار شدید                               بر دامن ما دست توسل بزنید
 
با آمدن ستاره برمی­گردم                                  تا عشق کند اشاره برمی­گردم
تا آخر عمر بین تهران ـ مشهد                            هی می­روم و دوباره برمی­گردم
 
گیرم که تمام سال را بد باشیم                                در خوب و بد کار مردد باشیم
امروز که سالروز میلاد شماست                              رخصت بده از دور زائرت باشیم
 
رویازدگی به حال بعضی بد نیست                            دریا که به ماه می­رسد از مد نیست
پیوسته برای او سلامی بفرست                               قلب تو مگر مسافر مشهد نیست؟!
 
دلم یک بره آهوی نجیب است                               که از مهر و نوازش بی نصیب است
به سویت آمده، تنها و خسته                                 دلم ای ضامن آهو، غریب است
 
حاشا که سر از پای رضا برداریم                              دست از سر سودای رضا برداریم
حاشا که به محشر به تمنای بهشت                        چشم از رخ زیبای رضا برداریم

 

[+] نوشته شده توسط رضا در دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:دوبیتی , امام رضا, در ساعت 16:5 | |
به سلامتي

به سلامتي

به سلامتي کسي که وقتي بردم گفت :
اون رفيــــــــــــــــــــــــق منه .......
وقتي باختم گفت : من رفيـــــــــــــــــــــــــــقتم ......

*به سلامتي درياچه اورميه...
نه بخاطر اينكه مظلومه فقط به خاطر اينكه هيچ وقتي اجازه نداد كسي توش غرق بشه...


*به سلامتي لرزش دست هاي پير پدر

*به سلامتي‌ اون بچه‌اي که شيمي‌ درماني کرده همه? موهاش ريخته،
به باباش ميگه بابا من الان شدم مثل رونالدو يا روبرتو کارلوس؟
باباش ميگه قربونت برم از همه اونا تو خوشتيپ تري ....


*به سلامتيه همه اونايي که خطشون اعتباريه ولي معرفتشون دايميه!

*کمپوت باز کرديم بخوريم ، به مامانم ميگم : مامان فکرکنم مزش عوض شده ...ميگه : آره
ميگم : بريزمش دور ؟
ميگه : نه بزار تو يخچال بابات مياد ميخوره !!!!به سلامتي همه باباها....


*به سلامتي اونايي که به پدر و مادرشون احترام ميذارن و ميدونن تو خونه اي که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نميشوند .

*به سلامتي همه باباهايي که رمز تموم کارتهاي بانکيشون شماره شناسنامشونه...

*به سلامتي مادر که بخاطر ما هيكلش به هم خورد.

*به سلامتي کسي که ديد تو تاکسي بغليش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم واسه همه رو حساب کن....!

* به سلامتي بيل!   که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر مي‌شه.

* به سلامتي سيم خاردار! که پشت و رو نداره

* به سلامتي اوني که بي کسه ولي ناکس نيست

* به سلامتي اوني که باخت تا رفيقش برنده باشه

* به سلامتي آسمون که با اون همه ستاره اش يه ذره ادعا نداره
ولي يه سرهنگ با سه تا ستاره اش دهن عالم و آدمو سرويس کرده

*به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌... انگشت کوچیکهٔ عشقمم نیستی

* به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...
* به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن...

* به سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...

* به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست
ولی هنوزم شکستن بلد نیست...
* به سلامتی مادر...
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره مادره...
* سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برفو بارون میمونن زنگ میزنن ولی باز هم دیگرو ول نمیکنن

* گل آفتابگردان را گفتند: چراشبها سرت را پايين مي اندازي؟ گفت :ستاره چشمک ميزند، نميخواهم به خورشيد خيانت کنم..........

به سلامتي همه اونايي که مثل گل آفتابگردان هستند

[+] نوشته شده توسط رضا در دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:به سلامتي , متن ادبی جالب, در ساعت 15:49 | |
ازدواج به روایت تصویر (طنز)

[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:طنز,ازدواج, در ساعت 22:19 | |
کلاس فلسفه و توپ گلف

 

کلاس فلسفه و توپ گلف
پروفسور با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.
وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه‌ای یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.
سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟ و همه دانشجویان موافقت کردند.
سپس پروفسور ظرفی از سنگ ریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه را به آرامی تکان داد. سنگ ریزه‌ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛ سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.
بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خُب البته، ماسه‌ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یک بار دیگر از پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: «بله»
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد و گفت: «در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه‌ها را پر می کنم!» همه دانشجویان خندیدند.
در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: «من می خواهم شما متوجه این مطلب شوید که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپ‌های گلف مهم‌ترین چیزها در زندگی شما هستند؛ خداوند، خانواده‌تان، فرزندان‌تان، سلامتی‌تان، دوستان‌تان و مهم‌ترین علایق‌تان. چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگی‌تان پای برجا خواهد بود.
اما سنگ ریزه‌ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه‌تان و ماشین‌تان. ماسه‌ها هم سایر چیزها هستند؛ مسایل خیلی ساده.»
پروفسور ادامه داد: «اگر اول ماسه‌ها را در ظرف قرار دهید، دیگر جایی برای سنگ ریزه‌ها و توپ!های گلف باقی نمی ماند، درست عین زندگی‌تان! اگر شما همه زمان و انرژی‌تان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنید، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نخواهد ماند. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت دارد، توجه زیادی کنید! با فرزندان‌تان بازی کنید، زمانی رو برای بررسی‌های پزشکی بگذارید. با دوستان و اطرافیان‌تان بیرون بروید و با آنها خوش باشید! همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابی‌ها هست. همیشه در دسترس باشید.
اول مواظب توپ های گلف باشید، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند. موارد دارای اهمیت را مشخص کنید؛ بقیه چیزها همون ماسه ها هستند.»
یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: «پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟»
پروفسور لبخند زد و گفت: «خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشان دهم؛ مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، همیشه در آن جایی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست.»
[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:فلسفه , توپ گلف, در ساعت 21:21 | |
قوانين مورفي

 

قوانين مورفي....خيال ياواقعيت!!!!
 
يادآوري قوانين مورفي تسکين دهنده بدبياري ها و بدشانسي هاست. قانون مورفي در سال 1949 در پايگاه نيروي هوايي ادوارز شکل گرفت. مورفي مهندس هوافضا بود که روي يک پروژه کارمي کرد. در يکي از سخت ترين آزمايشهاي پروژه يک تکنسين خنگ تمام سيم ها را برعکسوصل کرد و آزمايش خراب شد. مورفي درباره اين تکنسين گفت: "اگه يه راه براي خراب کردن چيزي وجود داشته باشه او همون يه راه رو پيدا مي کنه" و اين اولين قانون مورفيبود. در ابتدا در فرهنگ فني مهندسين رواج پيدا کرد و بعد به فرهنگ عامه راه پيداکرد. بعداً قوانين ديگري هم بعد از کسب رتبه لازم از بنياد مورفي در زمره قوانين اصلي قرار گرفتند.
حالاقوانين مورفي و قوانين استنباط شده از آن :  
-         اگر در کپه اي به دنبال چيزي بگردي، چيز مورد نظر حتما در ته قرار دارد.
-         هيچ کاري آنطور که به نظر مي رسد ساده نيست. 
-         وقتي درترافيک گير کرده اي لايني که تو در آن هستي ديرتر راه مي افتد.  
-    هر کاري بيشاز آنچه فکرش را مي کني دو برابر آنچه بايد وقت مي برد. مگر اينکه آن کار ساده به نظر برسد که در آن صورت سه برابر وقت مي گيرد. 
-         هر چيزي که بتواند خراب شود خراب مي شود آن هم در بدترين زمان ممکن. 
-    اگر چيزي رامقاوم در برابر حماقت احمق ها بسازي احمق باهوش تري پيدا مي شود و کارت را خراب مي کند. 
-    در صورتي که شانس انجام درست يک کار پنجاه پنجاه باشد احتمال غلط انجام دادن آن نود درصد است.  
-    وسايل نقليه اعم از اتوبوس، قطار، هواپيما و... هميشه ديرتر از موعد حرکت مي کنند مگر آن که شما دير برسيد. در اين صورت درست سر وقت رفته اند. 
-         اگر به نظرمي رسد همه چيزها خوب پيش مي روند حتما چيزي را از قلم انداخته اي .  
-         احتمال بدپيش رفتن کارها نسبت مستقيم با اهميت آنها دارد. 
-    هر وقت خودترا براي انجام دادن کاري آماده کرده اي ناچار مي شوي اول کار ديگري را انجام دهي.  
-    اشياي قيمتي اگر سقوط کنند به مکان هاي غيرقابل دسترس مثل کانال آب يا دستگاه زباله خرد کن (آن هم در حالي که روشن است) مي افتند. 
-    مادر هميشهراه بهتري براي انجام کارتان پيشنهاد مي کند البته بعد از اينکه کار را به سختي انجام داده باشيد.  
-         هر چه بيشترسعي کنيد چيزي را از مادرتان پنهان کنيد او بيشتر به وب کم شبيه مي شود.  
-         80% امتحانات پايان ترم براساس کلاسي است که در آن غايب بوده اي. 
-         وقتي قبل ازامتحانات نکات را مرور مي کني مهمترين شان ناخوانا ترينشان است.  
 
-     وقتی یک تکه نان که یک طرفش مربا زده شده از دستتان می افتد احتمال اینکه از طرف مربایی روی فرش بیافتد با قیمت فرش نسبت مستقیم دارد.
 
قوانين اتوبوسی مورفي :  
-                     اگر تو ديرت شده اتوبوس هم دير مي آيد. 
-         اگر زودبرسي اتوبوس دير مي آيد. اگر دير برسي اتوبوس زود رسيده است.  
-         اگر بليتنداشته باشي پول خرد هم نداري. وقتي پول خرد داري که بليت هم داري.  
-    هر چه بيشتراز راننده بپرسي که کدام ايستگاه بايد پياده شوي احتمال اين که درست راهنمايي ات کند کمتر خواهد شد. 
-    مدت زياديمنتظر اتوبوس مي ماني و خبري نيست پس سيگاري روشن مي کني. به محض روشن شدن سيگار، اتوبوس مي رسد. (به عبارت ساده اگر سيگار را روشن کني اتوبوس مي رسد). 
-         اگر براي زودتر رسيدن اتوبوس سيگار را روشن کني اتوبوس ديرتر مي آيد.  
قوانين كامپيوتري مورفي :  
-         ديسک مشتري در سيستم تو خوانده نمي شود. 
-    اگر براي خواندن آن نرم افزار پيچيده اي روي سيستمت نصب کني آخرين باري خواهد بود که چنين ديسکي به دستت مي رسد. 
قوانين عاشقانه ي مورفي :  
-         همه خوب هاتصاحب شده اند ، اگر تصاحب نشده باشند حتما دليلي دارد . 
-         هر چه شخص مذکور بهتر و مناسب تر باشد، فاصله اش از تو بيشتر است.  
-    شعور ضربدرزيبايي ضربدر در دسترس بودن مساوي عددي ثابت است. ( که اين عدد هميشه صفر است).
-         ميزان عشق ديگران نسبت به تو نسبت عکس دارد با ميزان علاقه تو به آنها.  
-    چيزهايي کهيک زن را بيش از هر چيز به مردي جذب مي کند همانهايي اند که چند سال بعد بيشترين تنفر را از آنها خواهد داشت.  
 
فلسفه مورفي
"لبخند بزن... فردا روز بدتريه " 
و اما سرنوشت خود آقاي مورفي:  
يه شب تو يهبزرگراه سوخت ماشين آقاي مورفي تموم مي شه. اون شب تو بزرگراه ترافيک بوده و ماشين ها با سرعت مورچه مي رفتن. آقاي مورفي هم مي زنه بقل که بقيه رو با تاکسي بره.همينجوري ريلکس کنار بزرگراه واستاده بوده که يهو ماشين يه توريست انگليسي که داشته خلاف جهت مي اومده تپٌي مي زنه بهش و مي ميره.اتفاقا اون روز لباسش هم سفيد بوده . حالا فکر کن  با يه لباس سفيد کنار يه بزرگراه شلوغ واستاده باشي. بعد يه گاگولي در جهت مخالف بياد بهت بزنه و بميري . احتمالا موقع جون دادن اين جمله ي معروفش روي لبش بوده: 
 
"اگه يه راه براي خراب کردن چيزي وجود داشته باشه او همون يه راه رو پيدا مي کنه"
 
 
[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:قوانين مورفي, در ساعت 21:12 | |
آیا می دانستید که ... !

 

. آیامی دانستید فقط یک نفر از یک میلیارد نفر بیش از ۱۱۶ سال عمر میکند.
 
. آیامی دانستید هر آمریکایی به طور میانگین ۲ کارت اعتباری دارد.
 
. آیامی دانستید قلب انسان میتواند خون را ۱۰ متر به بیرون پرتاب کند.
 
. آیامی دانستید متداولترین نام در دنیا محمد است.
 
. آیامی دانستید زبان قویترین ماهیچه در بدن است.
 
. آیامی دانستید روز تولد شما حداقل با ۹ میلیون نفر دیگر یکی است.
 
. آیامی دانستید ستاره دریایی مغز ندارد.
 
. آیامی دانستید زنان تقریبا ۲ برابر مردان چشمک میزنند.
 
. آیامی دانستید شما نمیتوانید با حبس کردن نفستان خودکشی کنید.
 
. آیامی دانستید انسانهای راست دست به طور میانگین ۹ سال بیش از چپ دستها عمر میکنند.
 
. آیامی دانستید لئوناردوداوینچی قیچی را اختراع کرد.
 
. آیامی دانستید درآمد مایکل جوردن از کمپانی نایک، بیش از درآمد تمام کارکنان این کمپانی در کشور مالزی است.
 
. آیامی دانستید هیچ کلمه ای در زبان انگلیسی با کلمه month هم قافیه نمیشود.
 
. آیامی دانستید مورچه ها بعد از مرگ در اثر سم پاشی به پهلوی راست میافتند.
 
. آیامی دانستید هر انسانی در طول زندگیاش به طور میانگین ۸ عنکبوت را در حال خواب میخورد.
 
. آیامی دانستید گربه ماهی بیش از ۲۷۰۰۰ عضو چشایی دارد.
 
. آیامی دانستید کشتی ملکه الیزابت دوم بابت هر گالون سوختی که میسوزاند فقط ۱.۵ متر حرکت میکند.
 
. آیامی دانستید صندلی الکتریکی را یک دندانپزشک اختراع کرد.
 
. آیامی دانستید که خوک*ها به دلیل فیزیک بدنی قادر به دیدن آسمان نیستند؟
 
. آیامی دانستید که فندک قبل از کبریت اختراع شد؟
 
. آیامی دانستید که سالانه ۴ هزار نفر غیر سیگاری در اثر همنشینی با افراد سیگاری به سرطان ریه مبتلا شده و جان می  سپرند؟
 
. آیامی دانستید که در زیمبابوه از هر ۵ نفر یکی مبتلا به بیماری ایدز است؟
 
. آیامی دانستید که در سوید سالیانه از ۹ میلیون جمعیتی که دارد فقط ۱۷۰۰ نفر می میرند؟
 
. آیامی دانستید ایران به سی کشور جهان تسهیلات نظامی صادر می کند؟
 
. آیامی دانستید که تقریبا ۶۵ درصدوزن انسان را اکسیزن تشکیل میدهد؟
 
. آیامی دانستید که هر ۱۳ دقیقه یک کتاب جدید در امریکا منتشر میشود؟
 
. آیامی دانستید که حد متوسط مطالعه کتاب در بین ایرانیان ۳ دقیقه در سال است.
 
. آیامی دانستید که رشد تعداد ماشینها در جهان سه برابر رشد جمعیت انسانهاست.
 
. آیامی دانستید که از جمعیت ۶ میلیاردی جهان ۵/۱ میلیارد نفر از اب اشامیدنی محرومند و ۶/۱ میلیارد نفر به برق دسترسی ندارند.
 
. آیامی دانستید که سرطان سینه چنانچه در مراحل اولیه باشد حتی با ماموگرافی نمیتوان پی به وجود ان برد مگر اینکه چند سال از رشد ان گذشته باشد؟ بد نیست بدانید مصرف لیمو ترش از ابتلا به بیماری سرطان سینه جلوگیری می کند
 
. آیامی دانستید که در ایران سالانه ۲۸ هزار نفر در حوادث رانندگی جان خود را از دست می دهند. این امار در جهان یک میلیون دویست هزار نفر میباشد که نود در صد ان مربوط به کشورهای جهان سوم میباشد.
 
. آیامی دانستید که در هر دقیقه نسل یک موجود زنده در جهان منقرض می شود.
 
. آیامی دانستید که مار می تواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش نیش بزند.
 
. آیامی دانستید که بیشتر هواپیماها صندلی شماره ۱۳ را ندارند.
 
. آیامی دانستید که اثر سیب در بیدار نگهداشتن افراددرشب بیشتر از قهوه و کافین است.
 
. آیامی دانستید که ۵۵درصدسوانح هوایی در زمان نشستن هواپیماو۳۰درصد در هنگام برخاستن هواپیما رخ می دهد.
 
. آیامی دانستید که در تایوان بشقاب های گندمی درست میشودوافراد بعد از خوردن غذابشقاب هایشان را هم می خورند.
 
. آیامی دانستید که گوش و بینی درتمام طول عمر انسان در حال رشد می باشند و بزرگتر می شوند.
 
. آیامی دانستید که آب دریا بهترین ماسک زیبایی پوست می باشد.
 
. آیامی دانستید که اولین مردمانی که نخ را کشف کردند وموفق به ریسیدن ان شدند ایرانیان بودند.
 
. آیامی دانستید که بزرگترین دریای دنیا دریای مدیترانه است و عمیق ترین نقطه ان به ۴۳۳۰متر میرسد.
 
. آیامی دانستید که فقط پشه ماده نیش می زند و از پروتین خون مکیده شده جهت تخم گذاری استفاده می کند.
 
. آیامی دانستید که به طور متوسط شما روزی ۵۰۰۰کلمه صحبت میکنید که۸۰% ان با خودتان است!
 
. آیامی دانستید که هر چشم مگس دارای ۱۰ هزار عدسی است.
 
. آیامی دانستید مقاومت موش صحرایی در برابر بیآبی بیشتر از شتر است.
 
. آیامی دانستید جمعیت میمونهای هند بالغ بر ۵۰ میلیون است.
 
. آیامی دانستید یک نوع وزغ وجود دارد که در بدن خود سم کافی برای کشتن ۲۲۰۰ انسان در اختیار دارد.
 
. آیامی دانستید ۳۵۰ هزار نوع کفشدوزک در جهان وجود دارد.
 
. آیامی دانستید نوشابههای زرد رنگ، زیانبارتر از نوشابه های سیاه رنگ هستند.
 
. آیامی دانستید شش چپ، اندکی از شش راست کوچکتر است تا فضای کافی برای قرارگیری قلب فراهم آید.
 
. آیامی دانستید تعداد سلولهای گیرنده بویایی در سگهای معمولی، یک میلیارد و در سگهای شکاری،۴ میلیارد عدد است
 
. آیامی دانستید رشد کودک در بهار بیشتر است.
 
. آیامی دانستید حس بویایی مورچه با حس بویایی سگ برابری می کند.
 
. آیامی دانستید در تمام وجود شما بیش از یک مشت گچ (کلسیم) وجود دارد.
 
. آیامی دانستید هر تکه کاغذ را بیش از 9 بار نمی توان تا کرد.
 
. آیامی دانستید وقتی عطسه می کنید قلب شما به اندازه یک میلیونیم ثانیه می ایستد.
 
. آیامی دانستید تنها غذایی که فاسد نمی شود عسل است.
 
. آیامی دانستید حلزون می تواند سه سال بخوابد.
 
. آیامی دانستید فیل ها قادر به پریدن نیستند.
 
. آیامی دانستید شن خیس از شن خشک سبکتر است.
 
. آیامی دانستید تا زمانی که غذا با بزاق مخلوط نشود، مزه اش احساس نمی گردد.
 
. آیامی دانستید گاونر کوررنگ است و فقط به حرکت شنلی که گاوباز در جلوی او تکان می دهد حساس است. دیگرفرقی نمی کند شنل چه رنگی باشد.
 
. آیامی دانستید قدرت بینایی جغد هشتاد و دو برابر انشان است.
 
. آیامی دانستید فقط قورباغه های نر قورقور می کنند.
 
. آیامی دانستید لایه ی اوزون فقط به اندازه دو سکه ی روی هم ضخامت دارد.
 
. آیامی دانستید رازی به غیر از الکل کاشف گوگرد هم هست.
 
. آیامی دانستید قرنیه ی چشم انسان خون ندارد.
[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:آیا می دانستید, آیا می دانید, در ساعت 20:27 | |
فرکانسهای ماهواره ای جهت استفاده در سودان

 

فرکانسهای ماهواره ای جهت استفاده در سودان
نايل سات
12130 ------------------------------- المنار
10720------ (H) --- الصراط والانوار والرضا
10992 -------------------- الكوثروالمصطفى
11595 ----------------------- العالم والاوحد
11355 ------------------------ العالموالدعاء
11555 ------------------ الكوت و14والمهدي
11316 -------------------- المعارفوالمسار1
11747 ------------------------ الفراتوبلادي
10777 -------------------------------- الغدير
12400 ------------------------------- المسار
10911 ----------------------- الثقلينوالفيحاء
12053 -------------------------------- الانوار
12360 -------------------------------- السلام
12418 ------------------------------- الفرقان
10795 --------------------------------- العهد
12477 ---------------------------------- آفاق
10891 -------------------------------- كربلاء
11393 ----------------- والايمان والنعيم ifilm
بدر سات
12303 ------------------------- الكوثروالعالم
11959 --------------------------------- المنار
11642 ---------- ( H ) -------------- الصراط
12173 -------------------------------- ifilm
11747 -------------------------------- الكوثر
11900 ----------------------- قنوات الایرانیه
 
[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:فرکانسهای ماهواره ای, سودان, در ساعت 17:4 | |
خطبه بدون الف حضرت علی (ع)

 

خطبه بدون الف حضرت علی (ع)
حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم.
 
[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:خطبه, بدون الف, حضرت علی , در ساعت 17:0 | |
خطبه بدون نقطه حضرت علی (ع)

 

خطبه بدون نقطه حضرت علی (ع)
الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ. الواحدُالأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ. سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ َحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها. الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ. عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ. وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ. أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً. صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ. أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً. اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها. هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً. اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ. عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم. وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ
[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:خطبه,بدون نقطه, حضرت علی , در ساعت 16:57 | |
چرا مادرمان را دوست داریم؟

 

چرا مادرمان را دوست داریم؟
 
 
               چون شیرشیشه را قبل از اينكه توی حلق ما  بريزند ، پشت دستشان می‌ریزند
   
               چون وقتی تب می‌کنیم، آن‌ها هم عرق می‌ریزند
   
 
               چون وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک می‌زند، با پدر دعوامی‌کنند
 
                چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک بخاری بلندمی شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد
 
               چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر و ذکرش ایناست که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه        کلاه گذاشته باشند
 
              چون شبهای امتحان و کنکور پابه ‌پای ما کم می‌خوابداما کسی نیست که برایش چای بیاورد و میوه پوستبکند
 
               به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما، گریه می‌کند و نذر می کند و پوتین‌هایمان را در هرمرخصی واکس می‌زند
 
               چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیمیک طوری تشکر می کند که واقعا باور می‌کنیم شاخ غول        شکانده‌ایم
            
              چون هیچوقت یادشان نمی‌رود که از کدام غذا بدمانمی‌آید و عاشق كدام غذاييم ،حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و            قرار است ناهار رابا هم بخوریم
             چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است كه واي بچم خسته شد بسكه مريض داري كرد
 
             چون هروقت باهاش بد حرف ميزنيم و دلش رو براي هزارمين بار ميشكنيم، چند روز بعد همه رو از دلش ميريزه بيرون و           خودش رو گول ميزنه كه :‌بخشش ازبزرگانه
 
مادرمان را دوست داریم چون مادرند!
 

    مادر تنها کسی است که میتوانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمیگیرد

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:مادر, در ساعت 13:14 | |
اطلاعات پروازی کشورهای آفریقایی حاشیه سودان

 اطلاعات پروازی کشورهای آفریقایی حاشیه سودان

 
 
ردیف
مبدأ
مقصد
برنامه هفتگی پروازها
خطوط هوایی
1
اتیوپی
نیجریه
سه شنبه ها
اتیوپیایی
2
مصر
نیجریه
دوشنبه – سه شنبه – پنج شنبه
مصری
3
سودان
اتیوپی
روزانه
مصری
4
سودان
نیجریه
روزانه
مصری
5
سودان
کنیا
شنبه – یکشنبه – پنجشنبه – جمعه
مصری
6
سودان
اوگاندا
شنبه – سه شنبه – پنج شنبه
مصری
7
سودان
اریتره
شنبه – سه شنبه – پنج شنبه – جمعه
مصری

 

[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:پروازهای سودان, در ساعت 12:52 | |

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو
تير 1394
شهريور 1393
مرداد 1393
تير 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
آمار
روز بخير كاربر مهمان!
آمار بازديدها:
افراد آنلاين:
تعداد بازديدها:

مدير سایت :
رضا
لينكستان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لينكدوني

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
قیمت پرده اسکرین
تشک طبی فنری
کاشی سازی

آرشيو پيوندهاي روزانه


CopyRight| 2009 , heidari.LoxBlog.com , All Rights Reserved
Powered By Blogfa | Template By: LoxBlog.Com